-
اسباب کشی...
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1385 02:45
سلام خدمت همه دوستای گلم اومدم اینجا بگم که من دیگه تو blogsky نمی نویسم این آدرس وبلاگ جدید منه http://thinkandheart.blogfa.com/ خوشحال میشم سر بزنین اونجا می بینمتون منتظرتون هستم ........... http://thinkandheart.blogfa.com/
-
زندگی
یکشنبه 15 مردادماه سال 1385 00:31
همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشد افسوس... آن زمان که باید...
-
یه روزی...یه کسی...
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 01:13
یه روزی که مثل هیچ روزی نبود، یه کسی که مثل هیچ کسی نبود، با دو تا چشم نجیب ، که دل تموم آدما رو مبتلا می کرد، با یه لبخند قشنگ و صورتی با نگاهی که پر از عشق به یک چلچله بود اومد و واسه همیشه دل یک فرشته را برد...
-
ای کاش
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 23:35
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت را برویت می گسترانیدم ای کاش می توانستم اشک باشم تا هر گاه که آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفت ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می...
-
سلام
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 16:05
سلام سلام بعد از ۱ غیبت طولانی من اومدم دلم واسه همه بچه ها و دوستای وبلاگ نویس تنگ شده بود منم ۱ هفته میشه از شر این امتحانا خلاص شدم خدا رو شکر همه رو پاس شدم اونم با نمره های خوب الانم واسه ۴و۵ روز میخوام برم صفاسیتی جای همتون خالی راستی خدمتتون عرض کنم که ۲۷ یعنی ۳شنبه آبجیتون میره تو ۲۱ سال خلاصه کادو یادتون نره...
-
پاییز عشق
شنبه 27 خردادماه سال 1385 00:42
بی تو همچون برگ پاییزم که می لرزد و می ریزد کسی در این درختستان سراغ از من نمی گیرد نمیپرسد! نمی خواهم بدانم کیست مینالد؟ و من بی تو چو شمعم که می گرید چو میسوزد اگر باشی کنار تو آرام میگیرد و می سوزد و قلبم در تپیدنهای تحمیلی چو باشی صادقانه میتپد آرام میگیرد.
-
و دگر هیچ ...
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 01:37
عشق شوق مرگ باختنی است برای رسیدن به دلباختش التماس درختی است به آب جوی عشق لذت نهان است انشاء تمام زمان است زبان چشم است دیوانگی عقل است رسوایی خلق است تن به تن جنگ است آماده گوش به زنگ است هزار رنگ است خیلی زرنگ است عشق جرات و دیوانگی است جنگ سرد است ودگر هیچ...
-
شب
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 00:44
شب نه چون روز؛ سخت و جانکاه است شب کجا؛ روز کجا شب ماه است. شب کتابی است پر از راه نهان شرح آغاز سرانجام جهان شب در رحمت گردون باز است دل شب؛ خلوت اهل راز است...
-
آدمک بخند
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 00:27
آدمک آخر دنیاست بخند. آدمک مرگ همینجاست بخند. آن خدایی که بزرگش خواندی؛ بخدا مثل تو تنهاست بخند. دست خطی که تو را عاشق کرد؛ شوخی کاغذی ماست بخند. فکر کن درد تو ارزشمند است. فکر کن گریه چه زیباست بخند. صبح فردا به شب نیست که نیست. تازه آنگاه که فرداست بخند. راستی آنچه که یادت دادیم؛ پر زدن نیست که در جاست بخند. آدمک...
-
انتظار
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 00:41
شبها که در انتظار تو هستم ، ستارگان مرا سرزنش می کنند . پرندگان مرا زود باور می خوانند که خواب خوش شب را برای دیدن تو بر خود حرام می کنم . ولی من به آنها می گویم تو می آیی . من تا صبح به انتظار می نشینم . حتی پلک هم نمی زنم . عاقبت صبح می شود و کسی گلدانها را آب می دهد و پرندگان را از شاخه ها به پرواز وا می دارد ولی...
-
حال من بی توست
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 00:50
این حال من بی توست بغض غزلی بی لب افتاده ترین عاشق زیر سم اسب شب این حال من بی توست دلداده تر از فرهاد شوریده تر از مجنون حسرت به دلی در باد پیدا شو که میترسم از بستر بی قصه پیدا شو نفس برده میترسه ازت غصه بی وقفه ترین عاشق موندم که تو پیداشی بی تو همه چیز تلخه باید که تو هم باشی
-
عرض تبریک
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 01:26
نام عشق را که میبری آفتاب احترام می کند نبض آب تند تند می زند موج ها قیام می کنند نام عشق را که میبری سنگ هم بی قرار میشود کوه سر به خاک می نهد آسمان سجود می کند شب سیر میشود سرو سر به زیر می شود نام عشق را که میبری گریه ناگزیر میشود عاقبت دل به عاشقی صادقانه اعتراف می کند نادیا و فرشاد گلم دومین سالگرد زیبا و به...
-
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم.
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 00:18
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم گله هرگز نبود شیوه ی دلسوختگان با غم خویش بسازیم و شفایی نکنیم یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم یادمان باشد اگر خواستیم با کسی دوست شویم کسی را انتخاب...
-
چرا من آنقدر تنهام؟؟؟؟
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 00:15
عصر یک روز بهاری زیر باران . بی قرار رد شدی از آخرین پیچ خیابان بهار مثل گلبرگی عرق پوش از نوازش های شرم طعنه می زد گونه ات حتی به نارنج و انار پیش از این آری .اگر می دیدمت . این سال ها رخنه در روحم نمی کرد این سکوت مرگبار گفتمت بنشین برایم حرف تنهایی بزن غیر عشق اینجا ندارد هیچ حرفی اعتبار بی تو تکرار خزانست و زمستان...
-
برای خاطر تو...
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 00:55
کسی که با غم تو سوخته و ساخته منم تو غمارعاشقی عشقشو باخته منم اونی که درد منو هیچ نمی دونه تویی کلبه قلب منو کرده ویرونه تویی تا می خوام از غم تو حرفی با دل بزنم می گه این مشکلیه که از اون دل بکنم همه امیدمو توی چشمات می دیدم ولی جز رنگو ریا دیگه چیزی ندیدم برای خاطر تو از همه دل بریدم تواینو نمی دونی چه عذابی کشیدم
-
تصور...
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 01:40
تصوری داشتم......... خیال کردم که در کنار ساحل با خدا قدم می زنم در آسمان تصویری از زندگی خود را دیدم در هر قسمت دو جای پا دیدم یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا وقتی آخرین تصویر زندگیم را دیدم به جای پا روی شن نگاه کردم دیدم که چندین زمان در زندگیم فقط یک جای پا بیشتر نیست برای رفع ابهام از خدا سوال کردم خدایا...
-
غریبه...
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 01:07
وقتی تو عالم بچه گی نرسیده به بلوغ درست وسط جاده ی زندگی از همه فراز و نشیب هاش و پیچ و خماش خسته می شی و دلت می خوادیه گوشه بشینی و دیگه بلند نشی.....درست همون موقع است که یه غریبه از راه می رسه و دستتو می گیره تا به خیال خودت بلندت کنه..... توی از همه جا بی خبر نمی دونی اونم اومده تا به بهونه ی کمک تورو محکم تر از...
-
افسونگر
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 00:45
گردونه بهار؛ که با صد هزار گل در صد هزار رنگ با نور مهر؛ زینت و زیور گرفته بود. از دره های ساکت پر برف می گذشت. در دشت های سرد و برهنه؛ در باغ های زرد و خزان دیده؛ می گشت. زیبا؛ ظریف؛ دختر افسونگر بهار؛ یک شاخه گل به دست؛ هر برگ آن هزار ستاره بر هرچه می نواخت؛ باغی پر از ستاره و گل می ساخت؛ افسونگری است آیا ؟ یا معجزه...
-
جواب شعر کوچه مشیری
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 00:48
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم سیل افتاده به خونم تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی... نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی چون در خانه بستم دگر از پای بنشستم گویا زلزله آمد گویا خانه...
-
ای امید عبث بی حاصل...
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 00:22
میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش بخدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم؛ تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم؛ تا ز تو دورش سازم ز تو؛ ای جلوه امید محال می برم؛ زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله می لرزد؛ می...
-
بیا پشت آن پنجره
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 00:30
خدایا دلم باز امشب گرفته، بیا تا کمی با تو صحبت کنم بیا تا دل کوچکم را، خدایا فقط با تو قسمت کنم خدایا بیا پشت آن پنجره، که وا می شود رو به سوی دلم بیا پرده ها را کناری بزن، که نورت بتابد به روی دلم خدایا کمک کن که، پروانه شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش، مبادا بمیرد ... خدایا دلم را، که هر شب نفس می کشد در...
-
تنهایی
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 01:28
من که به روی خودم نمی آورم٬ گاهی به جای همه ی تنهایی ها لبخند تلخی می زنم که مثلا خدا هست و... لابد اتفاقی خواهد افتاد... انگار نه انگار که اتفاقها سالهاست که فریبت داده اند. انگار نه انگار که ترانه های «دوستت دارم»٬ تنها لبخندی گذرا شده است بر دهان کسانی که می خواهند چیز های دیگری بشنوند. همان بهتر که خودت را به کوچه...
-
تا حالا عاشق شدی؟
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 01:14
هر وقت احساس کردی دلت برای کسی تنگ شده. قلبت برای کسی می تپه هر وقت دیدی چشمات بدون اینکه از تو اجازه بگیره اشکاش رو گونه هات رها میشه هر وقت شبا از خواب پریدی و اون جلوی چشمات بود . دیگه بدون داری عاشق می شی... ____________________ هر گاه در وادی پر هیاهوی زندگی از قلوب بی عاطفه انسان ها خسته شدی تنها قلب من را به...
-
زمانی برای افسوس نیست.
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 22:51
زمان می گذرد اما ما همچنان در این گل و لا دست و پا می زنیم و پیوسته در خون خود غلط میخوریم. چه دردناک است لحظه ای که انسان را می برند و در اعماق خاک دفنش می کنند، ای کاش در آن لحظه انسان می توانست دوباره سر بر آورد و به همراهان خود بپیوندد. اما افسوس که در این راه بازگشتی نیست و انسان را می برند تا یا در اعماق آتش...
-
عشق...
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 01:27
رودها در جاری شدن و علفها در سبز شدن معنا پیدا میکنند کوهها با قله ها و دریا با موجها و انسانها ، همه ی انسانها با عشق ، فقط با عشق پس خدایا بر من رحم کن بر من که ناتوانم رحم کن نباشد روزی که در قلبمان عشق نباشد نباشد روزی که همه عشق را به چشم یک تفنن ببینند نباشد روزی که عشق در زیر گامهای نامردی و نامهربانی له گردد...
-
دوستی
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 00:54
دل من دیر زمانی است که می پندارد٬ « دوستی» نیز گلی است مثل نیلوفر و ناز ساقهء ترد ظریفی دارد. بی گمان سنگدل است آن که روا میدارد جان این ساقهء نازک را دانسته بیازارد!
-
...
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1385 23:50
همیشه به یاد داشته باش تا به فراموشی بسپاری آنچه را که اندوهگینت می سازد اما... هرگز فراموش مکن و به یاد داشته باش آنچه را که شادمانت می سازد. باز هم قلبی به پایم افتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد باز هم از چشمه لب های من تشنه ای سیراب شد؛ سیراب شد. بس که لبریزم...
-
زندگی...
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 14:38
زندگی رسم خوشایندی است؛ زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ؛ پرشی دارد اندازه عشق؛ زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود. زندگی تجربه شب پره در تاریکی است. زندگی حس غریبی است؛ که یک مرغ مهاجر دارد. زندگی مجذور آینه است. زندگی گل به توان ابدیت؛ زندگی ضرب زمین در ضربان دلها؛زندگی هندسه ساده و یکسان نفس ها...
-
یه تنها یه عاشق
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 01:21
یه تنها یه عاشق؛ یه فانوس شکسته یه مرداب تو پاییز؛ یه صحرا خاک خسته نمی خوام بمونم؛ برام دنیا سیاهه شب عشق؛ شب درد؛ شب تنهایی مرد شب بغض؛ شب کوچ؛ شب سربی؛ شب سرد شب خاموش بی روزن؛ شب مرگ هم آوایی شب سنگی؛ شب سربی؛ شب آوار تنهایی شبی که لحظه های بی تو بودن نفس گیره؛ سیاهه؛ بی عبوره سکوتم آخرین فریاد عشقه...
-
فکر و قلب
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 00:30
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزنن گنجشک ها جدی جدی می میرن آدما شوخی شوخی زخم میزنن قلب ها جدی جدی می شکنن... ..................................................................................................... می تونیم به دلمون یاد بدیم که اگه شکست لبه های تیزش دست اونی رو که شکستش نبره......