فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

پاییز عشق

 

بی تو همچون برگ پاییزم          که می لرزد و می ریزد

کسی در این درختستان سراغ از من نمی گیرد           نمیپرسد!

نمی خواهم بدانم کیست مینالد؟           و من بی تو چو شمعم

که می گرید چو میسوزد           اگر باشی

کنار تو آرام میگیرد و می سوزد           و قلبم در تپیدنهای تحمیلی

چو باشی صادقانه میتپد           آرام میگیرد.

و دگر هیچ ...

عشق شوق مرگ باختنی است برای رسیدن   به دلباختش

التماس درختی است به آب جوی

عشق لذت نهان است

انشاء تمام زمان است

زبان چشم است

دیوانگی عقل است

رسوایی خلق است

تن به تن جنگ است

آماده گوش به زنگ است

هزار رنگ است

خیلی زرنگ است

عشق

جرات و دیوانگی است

جنگ سرد است ودگر هیچ...

شب

شب نه چون روز؛ سخت و جانکاه است

شب کجا؛ روز کجا

شب ماه است.

شب کتابی است پر از راه نهان

شرح آغاز سرانجام جهان

شب در رحمت گردون باز است

دل شب؛ خلوت اهل راز است...